فقط خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من خودم قلبم را در حصاز تاریک تنم زندانی کردم که مبادا به هوای عشق تازه ای پر بگشاید....
قلب غمگین........
ببار ای ابرک قلبم که با عاشق چه ها کردند
همه در این دل غمگین چه اتش ها به پا کردند
چه عشقی بین دلها بود ولی انرا جدا کردند
میان این همه مردم فقط من را صدا کردند
چه عادت کرده بود روحم ولی اخر جفا کردند
همه این قلب غمگین را شکستند و رها کردند
ساقیاااااااااااااااا.....
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من بسیار مستم
یا که سازت ساز نیست
ساقیا امشب مخالف مینوازد ساز تو
یا که من مست و خرابم
یا که تارت تار نیست
گاهی...........
گاهی گمان نمیکنی .ولی میشود
گاهی نمیشود که نمیشودکه نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت ایست
گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود
گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود........
شبهای درد...............
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم
در غربتی تاریک وسرد از غم حکایت میکنم
امشب وجودم خسته است از سردی دلهای سرد
ایا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد؟
لایق نبودم.................
بغض غریبی می فشارد حنجرم را
تا من نبینم اشکهای پرپرم را
شاید من امشب لایق مردن نبودم
ورنه به تیغی می سپردم گردنم را
آن شب که خود را در خدا گم کرده بودم
پیدا نکردم دستهای لاغرم را
پرواز تا خورشید را یادم میاور
گم کرده ام ای اسمان بال وپرم را
با من میمانی.........................
خاطرم نیست
تو از بارانی؟
یا که از نسل نسیم
هر چه هستی .گذررا نیست
هوایت
بویت
فقط اهسته بگو با دل من میمانی..
خدایا دلتنگ دلتنگم تو خود میدانی.